دنیا کوچولوی مامان و بابادنیا کوچولوی مامان و بابا، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 2 روز سن داره

دنیا شیرینی زندگی ما

شب یلدا(33 هفته و 4 روز)

  دختر گلمممم امسال شب یلدا خونه خودمون بودیم 3 تایی خیلی بهمون خوش گذشت دخترم حسابی تو دل مامانی شیطونی میکردی و من و بابایی هم واست ذوق میکردیمممممم.مامانی جونم برات شعر میخوندم همون شعر همیشگی رو تکونات هم  بیشتر میشد.آخه دیگه عادت کردی بهش. بابایی هم وقتی این حالتای من و تو رو می بینه کلی ذوق میکنه و دوست داره بعد خودشم با ما همراه میشه. " width="92" height="82" /> اونشب با بابایی از روزهای آینده که کنارمونی حرف زدیم و توصیفت کردیم وای که چه لذتی بردیم حرف زدن درموردت قشنگترین حس رو همیشه بهمون میده عزیزم. دختر گلم دنیا جون ایشاا... سال دیگه شب یلدا کنار مامانی و بابایی هستی و...
2 دی 1391

سیسمونی گل دخترم

دنیای مامانی اینم سیسمونیت  که کامل چیدمشون البته چون اتاقمون مشترکه فعلا .سعی کردم برات وسایل ضروریتر رو تهیه کنم و یه سری از لباسا و اسباب بازی ها رو  هم نخریدم چون دوست دارم با خودت برم خرید کنم جیگرم. مبارکت باشه   ...
2 دی 1391

آماده کردن اتاق برای چیدن وسایل گل دخترم

سلام به دختر گلمممممم دنیا که تمام دنیای منه و باباییه مامانی این چند وقت که نیومدم چیزی بنویسم برات حسابی مشغول کار بودم و اتاق خوابمونو آماده میکردم که وسایلتو بچینم برات قشنگمممممممم.اینقدرذوق داشتم که اصلا خسته هم نمی شدممممم. 9 آذر بود که سرویس خوابت رو آوردن. و از اون روز مشغول شدممممممم به تمیز کردن اما چون بابایی رفته بود ماموریت نتونستیم تو اتاق جابجاش کنیم خلاصه  21 آذر بود که بلاخرهههههه وسایل تو اتاق ساکن شد و منم از فرداش لباساتو شستم برات وای چه حس خوبی بود لباسای کوچولو و رنگی .همشونو برات اتو زدم و گذاشتم تو کمد لباسات وای نمیدونی چقدر رنگ و بو گرفتش. راستی مامانی ملحفه رو تختی و متکاهای کوچ...
2 دی 1391

سکسکه های دخملی

  سلام به گل دخترممممممممممممممم مدتی که سکسکه میکنی عزیزکممممممم دقیقا اولین سکسکه ای که کردی مامانی 29 هفته بودددددددددد وای که چه ذوقی کردم.البته کوتاه بود الان سکسکه هات طولانی تر شده و طی روز چندین بار اتفاق میافتهههههههه. شکمم مثل نبض با ریتم خاصی میزنه مثلا هر 3 ثانیه و اگه دقت کنم  شکمم پرشهای کوچولویی داره  مخصوصا وقتی که حالت درازکش باشممممممممم و باز اینجوری میفهمم که سرت کجاست.بابایی که چند وقت پیش اینارو دید کلی ذوق کرده بودددددددددددد و خوشحال بود میدونی که واسه باباییهم این حالتات جذابهههههههههههه گلم. حالا علت این سکسکه ها اینه که موقع بلعیدن اب محیطت .یکمیش ...
18 آذر 1391

دلنوشته مامانی واسه گل دخترش(8 ماهگی)

دنیای مامانی سلاممممممممممم یه سلام پر از و عشق به تو که تمام وجودمی. معذرت که کمتر میام برات مینویسم آخه مامانی این روزا حسابی درگیره خریدای آخر سیسمونیته و بیشتر در حال استراحت البته اگه بشه گل دخترممممم تخت و کمدتم به سلامتی حاضر شد و آوردیمش خونه خیلی قشنگ شده هر وقت نگاش میکنم کلی ذوق میکنممممممممممممم.دست بابایی درد نکنه.تازه بابایی قول داده زودی تو اتاقمون جابجاش کنه تا بتونم وسایلتو مرتب کنم. عزیزکم چند روزیه دلدرد دارم و انقباض حسابی نگرانتم.دکتر رفتم برام آمپول نوشته تا زود خوب شم و گفته باید بیشتر استراحت کنم. مامانی میدونم خیلی شیطونی و باهوش و به اتفاقات اطرافت سریع عکس العمل نشون میدی ...
17 آذر 1391

تولد مامانی

سلام دختر گلم دیروز تولد مامانی بود  روز 17 آبان وای که چقدر خوشحالم از داشتنت عزیزممممممممم  مثل همیشه حسابی شیطونی کردی و شاد بودی انگار میدونستی چه خبره. با تکونات و لگدات اولین نفری بودی که بهم تبریک گفتی.امسال برام مثل سالهای قبل نیست دیگه غصه ندارم .چون قشنگترین اتفاق امسال بودنت در وجودمه خاله زینب امسال کنارمونه آخه تولد اونم هستش.من و خاله تو یه روز به دنیا اومدیم اما اون از من چند سالی کوچیکتره جالبه نه؟؟؟؟؟؟؟ بابایی هم ماموریته باز.قرار بود امشب کنارمون باشه تا 4 تایی جشن بگیریم اما ................؟! خلاصه خیلی ناراحته مامانی از بابایی.اما چه میشه کرد زندگیه دیگه. با همه این ...
18 آبان 1391

خریدهای گل دخترم 3

ست بهداشتی حمام دخملی  برس و جوراب و کلاه پوار بینی پتو اسپانیایی و پتو دور پیچ بالش فرم دهی سر تشک تعویض پیشبند ظرف غذاخوری شیشه شیر .پستونک و........... پاپوش نازنازی   اسباب بازی     ...
13 آبان 1391

لالایی برای دخترم

لالا لالا گل پونه                     گل زیبای بابونه لالا  لالا شب تیره                بخواب گلبرگ من دیره تموم ماهیا خوابن                چرا خوابت نمی گیره لالا مهتاب از اون بالا            تو رو می بینه و حالا می گه این دختر شیطون         نکرده پس چرا لالا می ره می تابه اون دورا     &nb...
7 آبان 1391

ماه هفتم (25 هفته و 6 روز)

سلام به پرنسس کوچولوی مامانی مامانی امروز وارد ماه هفتممممممممممم شدم خیلی خوشحالمممممممممم شیرینترینممممممممم   هر روز که میگذره بیشتر از قبل بهت وابسته میشم و بهتر حست میکنممممممم خیلی فعالتر و پر جنب و جوش تر از قبل شدی .به حدی که دیگه شبا تا نخوابی مامانی هم بیدارهههههههه و برات لالایی میخونه.                                            " width="194" height="31" /> دو روز پیش که جمع ه بود با شیطونیها...
7 آبان 1391