دنیا کوچولوی مامان و بابادنیا کوچولوی مامان و بابا، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 3 روز سن داره

دنیا شیرینی زندگی ما

خاطره زایمان

1392/1/15 16:41
نویسنده : مامی لیلی
916 بازدید
اشتراک گذاری

روز 17 بهمن صبح ساعت 8 با بابا وحید رفتم بیمارستان

شب قبلش تا صبح بیدار بودم و داشتم از آخرین ساعاتی که درونم بودی لذت میبردم و باهات حرف میزدم و بهت آمادگی میدادم و ازت میخواستم قوی باشی.آخه قرار بود با القای درد به دنیا بیایی.

وقتی رسیدیم بیمارستان مامان و بابای مامانی هم اومده بودن اونجا.

بابا بزرگ هر دوتاییمون رو از زیر قرآن رد کرد. تو دلم یه شوق بود یه نگرانی.

بابا وحید رفت که نامه بستری و بده و کارای لازم رو انجام بده.مامان بابایی هم اومد تو این فاصله.ساعت 10 بود

که یه خانوم پرستار اومد دنبالمون تا به بلوک زایمان بریم.

با کمک مامان بزرگ لباسامو عوض کردم و وارد اتاق شدم.4 نفر رو تخت بودن و 2 نفرشون درد داشت

یکشون آخرای زایمانش بود و خیلی داد میزد.خیلی ترسیده بودم و پر از استرس بودم اما به خودم امید میدادم

که زایمانم راحته.خلاصه تا ساعت یازده و نیم رو تخت دراز کشیده بودم که بعد معاینه دکتر سرم و آمپول فشار

بهم تزریق شد.بعد 2 دقیقه از تزریق  دلپیچه خفیفی گرفتم که زیر دلم بود فقط.ماما شیفت بهم گفت که باید

فاصله دردام 2 دقیقه یکبار بشه.بعد 5 دقیقه دیدم که انقباضام 2 دقیقه طول میکشه و بینش 30 ثانیه

استراحت دارم.به ماما شیفت که گفتم اومد و چک کرد و به توصیه دکتر سرم فشار و قطع کردن انگار که بهم

نساخته بود.بعد فاصله دردام 5 دقیقه یک بار شد.همه چیز خوب پیش میرفت و من هم کنار تختم راه میرفتم و

قر میدادم.ساعت 1 بعد از ظهر بود که 5 سانت باز شده بودم اما دردام داشت زیاد میشد.

دوباره آمپول فشار و بهم وصل کردن .دوباره انقباضاتم شدید شد.به نظرم غیر قابل تحمل بود.در همین زمان در

حین درد کیسه آب رو هم پاره کردن که خیلی درد داشت.ساعت 2 بود که 8 سانت باز شده بودم.از درد جیغ

میکشیدم .حتی گاز بی درد و تکنیک تنفس هم کمکم نمیکرد.انگار یه چیزیاین وسط غیر عادی بود برام.از ماما

شیفت خواهش میکردم که سرم فشار رو قطع کنه .اما گوش نمیکرد و میگفت همه چیز طبیعیه.

ساعت دو و نیم بود که احساس زور و فشار داشتم که به اصرار خودم معاینه شدم . متوجه شدم که 10 سانت

فول شدم .سرم رو قطع کردن.اما هنوز دنیا جونم بالا بودی و تو لگن نیومده بودی.

از درد به خودم میپیچیدم.هر چقدر زور میزدم انگار فایده نداشت.دکتر بعد اینکه فهمید حالمو کلی با ماما

شیفت دعوا کرد البته نه جلوی من.(اینارو فردای زایمانم تو بخش فهمیدم )که چرا دوباره سرم رو بهم وصل کرده.

ساعت نزدیک 4 بود اما من همچنان درد داشتم و پیشرفتی نکرده بودم.بعد از اینکه صدای قلبک.کوچولوت رو چک کردن متوجه شدن که نوسان داره ضربانش و باید سریع زایمان کنم.منم همش گریه میکردم و صدات میکردم و ازت میخواستم مقاومت کنی و از دکترا کمک میخواستم که زودتر درت بیارن و سزارینم کنن اما میگفتن نمیشه.

منو وارد اتاق زایمان کردنساعت 4 بود..بالای صندلی نشستم از درد یک لحظه بیهوش شدم. بعد که به هوشم آوردن دیدم ماسک  اکسیژن رو صورتم گذاشتن.قدرت زور زدن نداشتم به کمک دکتر که شکمم رو فشار میداد  و یه برش پرینه عمیق با درد غیر قابل تحمل(کلی هم بخیه خوردم) دنیا جونم ساعت 4 و 20 دقیقه به دنیا اومدی.لحظه شیرینی بود.وقتی بغلم گرفتمت گرم  بودی و میلرزیدی اما چشمات باز بود و هوشیار بودی.واییییییی خدارو شکر کردم که دخترم سهی و سالم به دنیا اومد.پر از اشک و شوق بودم  و خدارو شکر میکردم.همه اونایی که تو اتاق زایمان کنارم بودن ازم میخواستن که براشون دعا کنم.آخه سخت ترین زایمان اون روز رو داشتم.

وقتی بردنت برای قد و وزن دوباره درد سراغم اومد.باز همهمه شد.یه تیکه از جفت گیر کرده بود و کنده نمیشد.

 با کلی زحمت و تلاش اونم خارج شد. وقتی که بخیه هام تموم شد.بهم گفتن که بیرون اتاق همراهام منتظرمن.وقتی اومدم بیرون مامان بزرگ و بابا وحید و عمه بیرون در بودن.با دیدن مامانم کلی گریه کردم و اونم باهام گریه کرد.بابا وحید هم منو بوس کرد و گریه کرد.. وارد اتاقم که شدم بعد خوردن آبمیوه و کیک دنیا جونم آوردنت که بهت شیر بدم.باورم نمیشد که تو بغلمی با دهن کوچولوت دنبال سینم بودی چشماتم باز باز بود و بهم زل زده بود.

منم با گوشی که بابایی فرستاد برام ازت عکس گرفتم و فرستادم بیرون تا ببیننت.

دختر گلم با همه سختیها بالاخره اومدی بغلممممممممم خدایا شکرت.

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

khatereeeeeh
26 فروردین 92 1:02
مامان دنیا جون امیدوارم خدا دخملتو واست نگه داره ایشالله عروسش کنی
فرزانه
26 فروردین 92 20:41
واااااااای مامان دنیا کلی گریم گرفت چقدددر سخت بوده واست. اما عوضش دخترت فوق العاده نازه. خدابهت ببخشتش و مبارکت باشه این فرشته آسمانی.