دنیا کوچولوی مامان و بابادنیا کوچولوی مامان و بابا، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 3 روز سن داره

دنیا شیرینی زندگی ما

دنیا جونم لوس شده

اینجا داشتی با سیم دی وی دی بازی میکردی.برای اینکه من چیزی بهت نگم و ازت نگیرم خودتو برام لوس کردی و کار خودتو میکنی.قربون اون ادات.                                                                                                                                           &n...
27 آذر 1392

مریض شدن دنیاااااااااا و روزهای سخت.

سه شنبه 12 آذر ماه مامان بزرگ و خاله اومدن خونه ما  کلی بازی کردی و خوش گذشت بهت.آخر شب هم خسته شدی و 1 شب بودی به زور خوابیدی.ما هم همگی خوابیدیم ساعت 5 صبح به صدای ناله خفیفی بلند شدم.حدس زدم گرسنه باشی و تعجب کردم که تا 5 صبح یکسره خوابیدی.وقتی بغلت کردم متوجه شدمممممم خیلی بدنت داغه ترسیدم بابایی و زود بیدار کردم. تب سنجت و آورد و تبت رو گرفتم وااااااای خدا نزدیک 40 درجه بود دمای بدنت داشتم میمردم از ترس سریع آوردمت بیرون از اتاق.مامان بزرگ و خاله هم بیدار شدن و اومدن پیشت.بهت قطره دادممممممم . لباساتو سبک کردم .بعدش بیدار شدی و تا 7 بیدار بودی و بازی میکردی اصلا هم بیحال نبودی.برام عجیب بود.بعدش خ...
26 آذر 1392

دنیا و عروسکش1

روز سه شنبه 5 آذر مامانی داشت تو آشپزخونه غذا درست میکرد .که یهو دیدم صدایی ازت نمیشنوم اومدم بیرون دیدم عروسکت رو گذاشتی تو کریرت و داری لالا براش میخونیییییییییی.ای جونم قربون حرف زدنت.وقتی لالا میگفتی زبونتم باهاش در میاوردیییییییی اینقدر بانمک شده بودی منم سریع گوشیمو آوردم و ازت عکس انداختمممممممم. تو این عکس حواست نبود به مامانی              اینجا داشتی لالایی میخوندی و میزدی پشت نی نیت تا بخوابههههههه.                                             ...
17 آذر 1392

دنیا میره ددر.....

دختر قشنگم عاشق بیرون رفتن و ددره.بیرون از خونه خیلی آروم و مظلوم میشی و با کنجکاوی فقط نگاه میکنی.هر کی ندونه فکر میکنه همیشه اینجوری هستی.زود هم خسته میشی و میخوابی البته تو ماشین .   هر وقت میخوام لباس تنت کنم بلند بلند میگی:دَ...دَّ  و با خودت تکرار میکنی.   گاهی هم اگه حوصله داشته باشی وقتی بهت بگیم دنیا میره: خودت بلند میگی(دَ...دَّ) خیلی ناز میگی هر کی میشنوه خوشش میاد من و بابایی هم که از همه بیشتر ذوق میکنیم.   بیشتر وقتا میری جلو در ورودی خونه و در میزنی و به من نگاه میکنی و میگی دَ...دَّ منم که تنها نمیبرمت بیرون.صبر میکنم خاله ها میان و میریم.   ...
22 آبان 1392

دنیا جونم دندون داره

        26مهر ماه  8 ماه و 9 روزگی بعد 2 ماه سختی که با هم گذروندیم از بیقراری و بیخوابی و تب گرفته تا بد غذایی و افت ورن. .بالاخره دخترم دندون دار شد.هورااااااااااااااااااا       اینم عکس اولین دندونت که تو خواب ازت گرفتیم با خاله جونی برای در آوردن این مروارید خیلی اذیت شدییییییییی         7 روز بعد هم 2 تا دندون بالایی و دندون سمت چپ پایینی باهم در اومدن راحتتر از دندون اول البته خوشبختانه.     ...
8 آبان 1392

دنیا و شیطونیاش 3 ( ماه هشتم )

چهارشنبه 17 مهر دنیا جونم بلندشد به کمک مبل چند دقیقه ای بازی کردی و ذوق کردی خودتم مثل مامانی خوشحال بودی .اما یکم بعدش افتادی اما گریه نکردی و دوباره بلند شدی.             اینجا هم 21 مهرماه مشغول تماشای کارتون که یهو متعجب شدی و بعدش .... .                         مامانی قشنگم من چیکار کنم از دستت آخه. همش دوست داری بری جلو تلویزیون.هم خطرناکه هم اینکه برای چشمات خوب نیستش.     آخه اون زیر چیکار میکنی دختر بلا   &nb...
20 مهر 1392

7 ماهگی دنیا و علایقش.

دنیا عاشقه نون     قربونت برم دندون نداری هنوز که بتونی راحت بخوری. چه خیاره خوشمزه ای کاش دندون داشتم گازش میزدمممممممم چی گفت مامان نشنیدم کهههههههههه با من کار داشتید.بزارید کارتون ببینم خب ریشه های فرش و خیلی دوست داری و باهاشون سرگرم میشی کیف مامانی هم که دیگه به خاطر زیپاش دوست داری حلقه کمر مامانی ...
5 مهر 1392